تصویر ثابت

دی 92 - کجایند مردان بی ادّعا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قرارگاه
خط مقدّم
وصیت شهدا
وصیت شهدا
گردان های خط شکن
همسنگران
پیک
 
آمار تدارکات
  • تعداد رزمندگان بازدید کننده: 72435
  • اعزام امروز: 9
  • اعزام دیروز: 9
  • تعداد کل دسته ها: 30
کارت شناسایی
امیرحسین فرهادی و دوستان[64]

ما نسل سومی هستیم پدرانمان جبهه را دیدند و ما فقط خاطراتشان را شنیده ایم. دانش آموزان دبیرستان پسرانه شاهد شاهرود

دیده بانی
مقرّ پشتیبانی
مقرّهای تاکتیکی
کارنامه عملیات ها
جنگ دفاع مقدس
خاکریز

مهمّات

نردبان این جهان ما و منی ست       عاقبت این نردبان بشکستنی ست

لیک آن کس که بالاتر نشست       استخوانش سخت تر خواهد شکست

 

از سخنان شهید منوچهر مدق:

به قول شهید رجایی، قبول مسئولیت باید یا از سر عشق باشد و یا از سر دیوانگی. ولی من به عین می گویم قبول مسئولیت تدارکات بچه‌های رزمنده و بسیجی هم عشق می خواهد و هم دیوانگی. بدون عشق به اسلام، عشق به امام حسین (ع) انجام دادن وظایف طاقت فرسای پشتیبانی از فرزندان این آب و خاک که با عشق به جبهه ها آمده‌اند بسیار مشکل است.

 شهید مدق به روایت فرزند شهید:

"دردهایم همه عشقبازی با خداست". خیلی آرام در گوشم زمزه کرد: "عشق بازی با خدا" "صبر و توکل" همین را گفت و دیگر حرفی نزد.
 

همسر شهید سید منوچهر مدق: (برگی از کتاب شوکران 1)

اوعاشقانه به سوی معبود پروازکرد

 شهید مدق عاشق آسمان بود و بیشتر وقت ها نمازش را در پشت بام خانه می خواند. همیشه می گفت: "آنقدر عاشق پروردگار هستم که نمی خواهم به این راحتی شهید شوم"






وقتی فیلم آژانس شیشه ای را اولین بار تو سینما دیدیم متوجه پیامش خوب نشدم چون امیر حسین که اون موقع سه سالش بود ، سرتاسر طول نمایش توی سالن رژه می رفت.

وقتی از کرخه تا راین را دیدم ، اگر چه پیامش را خوب گرفتم ولی جاذبه فیلمنامه و بازی تمیز نقش اولش هم توجهم را حسابی به خود جلب کرد.

اما ...

وقتی منزل چند جانباز شیمیایی همشهری رفتم که دید و بازدیدی داشته باشیم ولی سرفه امان صحبت بهشون نمیداد ،

یا وقتی که عزیزانی مثل محمد و غلامحسین را دیدم که با آه سجده های نماز شکرشان را تمام می کردند در حالیکه وجود نازنینشان به واسطه ی اثرات مسمومیت با گازهای شیمیایی در زمان جنگ ، بعد سال ها با سلول های سرطانی دست و پنجه نرم می کرد و نهایتا درمان دردشان با وصلت یار حاصل شد ،

طعم تلخ فیلم های دیده و ندیده ای که مردانگی و گمنامی رزمندگان و جانبازان شیمیایی را به تصویر کشیده اند ولی حتی همرزمانشان از درکش عاجزند ، بیشتر از همیشه در وجودم حس کردم.

روزی بی ادعا جنگیدند و روزی دیگر بی هیچ توقع از میانمان رفتند...

مردی از تبار نورسردار سرافراز مرحوم محمد رحیمی راد




برچسب ها : عکس برچسب ها : دل نوشته


شهادت شهدشیرینی است که

 عاشق از دست معشوق خویش میگیرد

 تا در حریم وصل خود نثار جان کند

 

شهدا شور جنت الحسین بودند

 مرغان ملکوتی امام بودند

 که جنت فردوس فرش قدوم آنهاست

 

شهادت برترین معراج عشق است

 شهادت برترین دیوان عشق است

 




برچسب ها : شعر


الف) نحوه شروع جنگ و حمله عراقی ها:

 

31 شهریور 1359 ساعت حدود 15/14 دقیقه - فرودگاه مهرآباد

صدای انفجارهای متعددی که دقایقی قبل در فرودگاه مهرآباد روی داد در اکثر مناطق شهر تهران شنیده می شود مردم سردرگم و حیران علت انفجارها را از یکدیگر جویا می شوند کسی اطلاع دقیقی از ماجرا ندارد. خود من که در آن زمان 14-13 سال داشتم ، شاهد پرواز 3-2 هواپیمای جنگی بر فراز آسمان تهران بودم. برخی با توجه به کودتای دو ماه قبل در 18 تیر از احتمال کوتای دیگری سخن می گویند این شایعه به سرعت تکذیب می شود حدود 15 دقیقه بعد گزارش های تایید شده از حمله جنگنده های عراقی به مهرآباد خبر می دهند هواپیماهای عراقی ( که احتمالا" 192 فروند بودند ) به 19 نقطه ایران و همزمان با تهران به هشت شهر دیگر هم حمله می کنند اهواز، کرمانشاه، بوشهر، دزفول، سنندج، همدان، تبریز و اصفهان. به گفته سرلشکر رفیق السامرایی صدام از حدود یک ساعت قبل به مرکز فرماندهی جنگ در بغداد رفته است. عدنان خیر الله وزیر دفاع وقت به او می گوید: سرورم! جوانان برومند عراق 20 دقیقه قبل پرواز کردند. صدام با غرور پاسخ می دهد: دقایقی بعد کمر تهران خواهد شکست!

الجبوری وزیر مشاور کابینه صدام، در مورد چگونگی آماده شدن عراق برای حمله به ایران گفت: مدت کوتاهی قبل از زمان جنگ مثلا 20 روز یا بیشتر مانده به جنگ، صدام رییس ستاد ارتش آن زمان را که سرلشکر عبدالجبار شنشل بود به نشست های کابینه می آورد. نقشه ای در سالن محل برگزاری نشست کابینه به دیوار نصب بود و صدام از رییس ستاد می خواست مناطق مورد اختلاف و این که چگونه ایرانی ها وارد این منطقه شده اند و جزییات و تحولات جدید را  آن گونه که نظامیان می گویند شرح دهد...

 






دوستان سلام ، خدا قوّت – چقد درس می خونید ؟ اصلا مگه بچه های بسیجی هم لازم درس بخونن؟! پس سهمیه به چه درد می خوره ؟ مگه رزمنده ها درس می خوندن یا تو امتحانا شرکت می کردن؟

رفتم تو اینترنت گشتی زدم ببینم تو جبهه هم کلاس و درس و امتحان بوده ... جوابشو تو عکسای بی کیفیت ( رزولیشن پایین تر از صفر ) و با کیفیت ( اخلاص و تلاش بالاتر از 20 ) خودتون ببینید

چه باحال

وای امتحانبازم امتحان

ای بابا

ای دادآخیش آخریشه




برچسب ها : عکس برچسب ها : محصل

صفحات :
|  <  1  2  3  4  5  >  |