شهادت شهدشیرینی است که
عاشق از دست معشوق خویش میگیرد
تا در حریم وصل خود نثار جان کند
شهدا شور جنت الحسین بودند
مرغان ملکوتی امام بودند
که جنت فردوس فرش قدوم آنهاست
شهادت برترین معراج عشق است
شهادت برترین دیوان عشق است
برچسب ها : شعر
شهادت شهدشیرینی است که
عاشق از دست معشوق خویش میگیرد
تا در حریم وصل خود نثار جان کند
شهدا شور جنت الحسین بودند
مرغان ملکوتی امام بودند
که جنت فردوس فرش قدوم آنهاست
شهادت برترین معراج عشق است
شهادت برترین دیوان عشق است
عشق بود و جبهه بود و جنگ بود
عرصه بر گُردان عاشق تنگ بود
هر که تنها بر سلاحش تکیه کرد
مادری فرزند خود را هدیه کرد
در شبی که اشکمان چون رود شد
یک نفر از بین ما مفقود شد
آنکه که سر دارد به سامان می رسد
آنکه که جان دارد به جانان می رسد
دیده ام ، دستی به سوی ماه رفت
بی سر و جان تا لقاءالله رفت
زندگیمان در مسیر تیر بود
خاک جبهه ، خاک دامنگیر بود
آنکه خود را مرد میدان فرض کرد
آمد از این نقطه طی الارض کرد
هر که گِرد شعله چون پروانه است
پیکر صدپاره اش بر شانه است
تن به خاک و بوی یاسش می رسد
بوی باروت از لباسش می رسد
دشمن افکنهای بی نام و نشان
پوکه ی خونین شده تسبیحشان
کار هرکس نیست این دیوانگی
پیله وا می ماند از پروانگی
افشین مقدم
مرحوم ابوالفضل سپهر را هنوز یادمان هست ، همان که شعرهای اتل متلش را بچه های جبهه ندیده دوست دارند بشنوند
جهت دانلود کلیپ های شعر خوانی او ، روی لینک زیر کلیک کنید
http://www.zahra-media.ir/?p=5454
سپهر ادبیات مقاومت بود و کلامش ، بازتاب تابش خورشید منظومه مردانه زیستن ، تکاوری بود خط شکن در آنسوی خاکریز صلابت و وارستگی و پلاکش ، نشانی از گردان عشق بود